بهراد منبهراد من، تا این لحظه: 12 سال و 22 روز سن داره

♥بهراد بهترین هدیه ی خدا♥

معاینه پایان 5ماهگی

۵ماه به سرعت گذشت و تو روز به روز بزرگتر میشی و زندگی من و بابائی رو شیرین تر می کنی ....   پسرم . عشقم .عمرم. زندگی من دوست دارم و خدا رو هر روز به خاطرت شکر می کنم...... امروز من و بابائی برای چکاب این ماهت بردیمت پیش دکترت یعنی (دکتر معتمدی) و ایشون بعد معاینه ی شما گل پسر گفت که وزنت ۹کیلو شده و این عالیه و من و بابائی با شنیدن این حرف کلی ذوق کردیم و شروع کردیم به سوالات متعدد آخه پسرم میتونه از این ماه سوپ و فرنی و حریره بخوره و منم سوالاتی مثل : .چه موادی که  داخل سوپ شما میشه ریخت؟ .فرنی با چه آردی باشه بهتره؟ .حریره آماده بهتره یا خونگی؟ .مقدار غذاش به چه صورته؟ .دوز شیرش باید چقدر باشه؟ .آیا میوه م...
22 شهريور 1391

نشانه‌هاي زبان نوزادان

در اين مطلب قرار است چند تا از نشانه‌هاي زبان نوزادان را به همراه معني شان بازگو كنيم. بچه‌ها درست از زماني كه به‌دنيا مي‌آيند مي‌توانند بعضي از احساسات‌شان مثل احساس اضطراب يا رضايت را بدون كلام نشان دهند. اگر والدين بتوانند مفهوم اين زبان را بفهمند و با كودك‌شان ارتباط برقرار كنند نه تنها نيازهاي كودك برآورده مي‌شود بلكه عشق، علاقه و پيوند بين والدين و كودك‌شان هم محكم‌تر خواهد شد. حالات چهره نوزادان بسيار ظريف‌تر و خواندن آنها بسيار مشكل‌تر از حالات چهره بزرگسالان است. بنابر‌اين براي درك دقيق اين حالت‌ها بايد دقت زيادي به خرج دهيد و نااميد نشويد. اولش سخت است ولي به&zwn...
20 شهريور 1391

ماهگرد 5

هوووووووووووووووورررررررررررررراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.......   پسرم ۶ماهه شدی............... و مامان و بابا خیییییییییییلییییی خوشحالن و مثل روال هر ماه یه ماهگرد براتون گرفتن البته این دفعه جمعمون زیادتر بود آخه واسه ناهار همه دست جمعی رفتیم باغ پدرجون هوا خیلی عالی بود واسه همین رفتیم تو باغ و کلی گشتیم و عکس گرفتیم شما هم مثل همیشه خوش اخلاق بودی و همش تا بابائی باهات صحبت می کرد می خندیدی و همه از خنده ی خوشگل شما خندشون می گرفت و خلاصه اینکه با این خنده هات حسابی خودت رو تو دل همه جا کردی و کلی هم تو باغ کیف می کردی ایشاالله یه کم بزرگتر شدی میتونی بری تاب و سرسره بازی کنی اونجا.........
19 شهريور 1391

بهراد بابانوئل می شود....

سلام ما بازم اومدیم با عکسای جدید شیطونک مامان ....... دیروز تولد نفیسه جووووون(دختر عموی) بابائی بود دوباره مثل همیشه مامانی رفت سر کمد لباس شما تا ببینه لباسی اندازتون شده یا نه آخه این روزا شما خییییییییلیییی سریع تغییر سایز میدید واسه همین لباسا تند تند براتون کوچیک میشه و بعضی اوقات از دستمون در میره و بعضی لباس ها نپوشیده می مونه خلاصه اینکه لباس بابانوئلت رو آوردم تا ببینم اندازته یا نه که دیدم ببببببببببببببله نزدیک بود که کوچیکم بشه خلاصه اینکه لباسات رو تنت کردم بعلاوه ی پاپوش های خوشگلت که تیپت واقعا دیدنی و با مزه شده بود کلی من و بابائی قربون صدقت رفتیم.............. آخه خیییییییییییییلی بامزه شده بودی..... آدم دل...
17 شهريور 1391

اواخر 5ماهگی

فرشته ی کوچولوی من این روزها داری ۵ماهگی رو به پایان می رسونی و به اوج بامزه گی رسیدی انقدر شیرین شدی که آدم می خواد بخورتد..........   مخصوصا وقتی که پووووووووووووووووف می کنی آخه جدیدا پوووووووووووووووووف کردن رو یاد گرفتی وقتی این کارو می کنی خیلی با مزه میشی البته بعد این کار حتما لباس شما باید تعویض بشه چون تمام آب دهنت سرازیر میییییییییییشه .... دیگه اینکه کاملا شیشه شیرت رو می تونی تو دستت بگیری و مستقل خودت شیر بخوری .مامی فدای پسر مستقلش بشه الهیییییییییییییییییییی..........   و دیگه اینکه وقتی پستونک رو بزاریم جلوی شما. شما خودت میزاری تو دهنت البته قبل اینکه بره تو دهنت به چشم و به مماخ کوچولوت و صو...
11 شهريور 1391
1